تَخت تنهایی..

در دشت این نویسنده ی جان به لب ؛ لبخند بکار

تا درو کند ،اندک خوشحالی مانده از مردمان زمین را

و هدیه دهد به کودکان و پاک دلان تا کمی مصون بمانند از تاریکی و لجن این دیار و سیاه دلان

تَخت تنهایی.....

اینجا بو دارد ولے تو بے حـω باش
بوے تنهـایی,غم,بوے عشق خیالی

اما تو بو نڪـטּتو نبیـטּتو باور نڪن
در ایـטּدنیاے ڪاغذے مـטּبا لبخندے تلخ وارد شو

وب خسته ترین پسر دنیا⭕

تَخت تنهایی.....

دلنوشته ای برای #مرگبعد از مرگم نمیخواهم خواهان هیچ قانونی تنم را به خاک بسپاریدعمری بر پای تنم قفل قانون زندگی بوده استرو به قبله یا پشت ب ان چ فرقی میکندوقتی دلت برای خدایت باشد تنی که سالها هم اغوش تنهایی بوده استمیخواهم اینبار هم اغوشی خاک رس شودبی هیچ قانون و عرفی میخواهم همآغوشی خاک شوم شاید عاشقانه ترین شب زندگی ام باشد ..سری پر از دود دلی پر اه ششی پر از هوای تو به راستی که شاید خاک هم این خیانت را نپذیرد اما او دلی بخشنده تر از ادم ها دارد..به دل خاک روم که خاک از من است ومن از خاک از خاک قلبم ک دختر زیبا رویی در ان بودشاید بروید زیباترین گل بهاراز دل سنگم که سالهاست خاک خوردهمیروید سخت ترین خار برای دست و پای نامردان.. تَخت تنهایی.....ادامه مطلب

قلبم..

تَخت تنهایی.....

در باب دلم..در تَخلص من نبودی که برایت شعری در قالبت بگویم و..در یاد من ماندی سطر به سطر تا نفسی دیگر بگویم و..قلب من ایستاده کنون ؛تا صبحِ دیگرِ دیدنتکاش میشد کُشت؛ این لحظه های نبودنتدر دلم یار دِگَر رَدیف قلبم نشودهرگز هرچه خواهم گَشت و رفت ؛اما ندیده ام گُلی چو تو در گِلمیروم و فراموش میکنم توراتو که رفته ای؛ خاطراتت را مینویسمت بر روی جام شرابم تا بدانم فراموش شدی چرا اِمشبم به پایان میرسد اما ؛نفس هایم را نمیدانم اگر او هم رفت ،یاد تورا ؛در خاطره ها میجویم#M_P تَخت تنهایی.....ادامه مطلب

چه کسی میداند وقتی شبها جای غمهای کهنه ام میسوزد
و من نمک میزنم

تا بسوزد تا نخوابم تا خسته تر شوم

مدت هاست حالی از کسی نمیگیرم 

و کسی هم حالی نمیپرسد

و اینگونه چقدر لذت بخش تر است 

هر اعلانی اعصابم را خراب میکند 

انگار همه مزاحمند جز خودم 

دیگر حتی حوصله ی خودمم را ندارم

به راستی که دنیا یک (                ) هیچ بزرگ است .

تَخت تنهایی.....

تمام نمیشود جوهر این خودکار مریض 
سرفه میکند به برگه های نو و تمیزی که کودکی میخواهد یک دنیای پاک بر روی ان بکشد میخواهد یک رویا بکشد 
اما من میگویم بگذار سرفه کند خودکار مریضم و پخش کند جوهر دلتنگی و غمش را و سیاه ترین صفحه  دنیا را بکشد

تَخت تنهایی.....

درست مثل اخر شب ک صبح است 

 

اخر هر راه ادمها معلوم میشوند

 

عجله ای نیست عمر بر باد رفته را

 

تنها میزهای یک رستوران یا کافه ها میدانند

 

آدمها سیر ک میشوند میروند 

 

و همینطور ادمهای بعدی 

 

باید در همان ورودی لگدمال شوند 

 

زیرا لیاقت این را تداعی میکند 

 

سیر شوند مجانی و دم بزنند از ان 

 

ادم است دیگر لیاقت ندارد

 

دهنکوب ک شوند حرف زدن یادش می اید . .

 

تَخت تنهایی.....

روی تخت تنهایی ام  مانده ام با دفتری پر ز شعر  و کمی در ان گوشه اش  هوس کردم تورا حتی یک جرعه کافیست  تو را هوس کرده ام  مثل نسکافه ای داغ در سرمایی استخوان سوز  مثل دوشی داغ وقتی زیر باران خیس و تنها تَخت تنهایی.....ادامه مطلب

گفت تنهایی 

 

گفتم چون هیچکی نمیفهمه منو 

 

+ گفت یعنی چی؟؟ 

 

_ گفتم هم حوصله کسیو ندارم هم تنهایی حوصلمو سر میبره 

تَخت تنهایی.....